سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستیِ برادران دنیایی، بر اثر زودْ گسلیِ علل آن، گسسته می شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات
تبادل لینک خودکار - افزایش رتبه و بازدید در گوگل.
بازدید امروز :4
بازدید دیروز :34
کل بازدید :235601
تعداد کل یاداشته ها : 308
103/2/18
2:27 ص
نمی دونی چی بپزی؟ از سایت ما بازدید کن!!

شوهر زن عکسینه خانم دختار خوشگل ناز عسل

خانه و خانواده | من شوهر می خواهم، نه چاپگر اسکناس چند سالی بود که رامتین و گیتا با هم ازدواج کرده بودند؛ ازدواجی که از نظر رامتین کامل و بی عیب بود. حاصل این ازدواج 3 دختر زیبا و دوست داشتنی بود. رامتین هم کاری آبرومند با درآمدی فوق العاده داشت. بنابراین همه چیز عالی بود یا حداقل چنین تصور می شد.
 

رامتین همیشه با خودش فکر می کرد یک پدر خوب و یک شوهر ایده آل فقط باید تلاش کند پول دربیاورد؛ پولی که در خانه و برای آرامش اعضای خانواده اش خرج شود. برای رسیدن به این هدف، او بیش از 100 ساعت در هفته کار می کرد. فقط کار و کار و هیچ وقت از خودش نپرسیده بود این همه کار چه تاثیری روی زندگی همسر و بچه هایش می گذارد؟

اما گیتا نظر دیگری داشت؛ روزهایی که رامتین از صبح تا نیمه های شب سر کار بود و فقط داشت پول درمی آورد، برای گیتا دقیقه هایی ناامیدکننده بود.

«من خیلی تنها و غمگین شده بودم. زندگی سخت و ناراحت کننده ای داشتم که هر روزش برایم به تلخی می گذشت. من و رامتین هیچ وقت زمانی را برای با هم بودن نداشتیم ؛ او همیشه سر کار بود و من هم تنها در خانه از بچه هایم مراقبت می کردم.
کم کم حس می کردم من هیچ نقشی در زندگی رامتین ندارم. حالا دیگه ما بیشتر شبیه دو تا همخونه ای شده بودیم، 2 نفر که فقط صورتحساب ها را با هم پرداخت می کردند. اما تمام مسوولیت ها با من بود؛ رسیدگی به دخترها و کارهای مربوط به آنها، کارهای خانه و...»

گیتا احساس می کرد تنها مانده است و تنها چیزی که خوب می فهمید این بود که دیگر توان ادامه این زندگی را نداشت. برای همین یک روز همه چیز را رها کرد و گفت دیگر نمی تواند ادامه دهد؛ بچه ها را برداشت و به خانه مادرش رفت تا پیش آنها کمی راحت تر زندگی کنند.

اما رامتین نگاه دیگری به وضعیت موجود داشت؛ او نمی فهمید چه اتفاقی افتاده است، نمی فهمید چرا همسرش از دست او عصبانی است؟

«با خودم فکر می کردم من باید برای آنها چکار کنم؟! در یک خانه بزرگ زندگی می کردند، من که این خانه را برای خودم نمی خواستم، همه برای آنها بود، برای راحتی و آرامش شان.»

اما حالا همین خانه بزرگ که با زحمت های رامتین خریداری شده بود، ساکت و خالی افتاده و احساس تنهایی او را بیشتر می کرد. با این همه تنهایی رامتین با خودش فکر می کرد. می دانست چیزی در زندگی باید تغییر کند؛ تغییری اساسی که اتفاقا به کار هم مربوط نبود.

رامتین با خدای خود صحبت می کرد و از او کمک می خواست: «خدایا من راه را اشتباه رفته ام، تو به من کمک کن راه درست را پیدا کنم.»

رامتین دوست نداشت همسر و بچه هایش از او ناراحت باشند؛ پس کارش را به عنوان یک مدیر رها کرد و در رده ای پایین تر مشغول شد. اولویت جدید او بودن کنار بچه هایش و زندگی کردن کنار آنها بود.

«به زندگی آنها فکر می کردم. این بار عادلانه نبود که باز هم آنها درگیر عواقب تصمیم های اشتباه من شوند. پس سعی کردم به روزهای گذشته برگردم؛ به زمانی که بچه ها تازه به دنیا آمده بودند، به روزهایی که شاد بودیم. حالا می خواستم فقط پدر باشم، می خواستم پشتیبان و تکیه گاه دخترهایم باشم. حالا باید روزهایی را که نعمت پدر داشتن را از آنها گرفته بودم، جبران می کردم.»

رامتین نامه ای هم برای گیتا نوشت، اما هیچ وقت جوابی دریافت نکرد. نامه ها به گیتا می رسید. ولی این گیتا بود که هیچ یک از حرف های او را باور نداشت. گیتا فقط به طلاق فکر می کرد. او نمی توانست دوباره زندگی خودش و دخترها را با مشکلی جدید رو به رو کند. اما رامتین هنوز امیدوار بود گیتا او را ببخشد؛ شب و روز دعا می کرد و از خداوند می خواست به او و خانواده اش کمک کند.

پس از آن همه نامه، بالاخره یک روز گیتا به رامتین زنگ زد و قبول کرد با هم صحبت کنند. پس از مدت ها فرصتی پیش آمده بود تا آنها با هم حرف بزنند و دقایقی را کنار هم باشند. گیتا وقتی رامتین را دید و حرف هایش را شنید، متوجه شد او واقعا تغییر کرده است.

«وقتی رامتین را دیدم متوجه شدم واقعا تغییر کرده است. او دیگر مثل آن روزها نبود؛ زندگی اش، اخلاقش، روحیه اش، کارش و نظراتش همه تغییر کرده بود. پس می توانستم یک بار دیگر به خودم و او فرصت بدهم؛ فرصتی برای زندگی کردن.»

امروز چند سال از آن ماجراها می گذرد؛ حالا گیتا و رامتین شاد و خوشبخت کنار هم زندگی می کنند و هر دو کاری خوب و آرام دارند.

«شیوه برخورد ما با هم نسبت به سال های قبل خیلی تفاوت دارد. حالا ما فقط به یکدیگر احترام می گذاریم و با عشق با هم رفتار می کنیم.»

اما پس از همه این اتفاقات، رامتین تجربه های خوبی به دست آورد: «هر وقت از خانواده خود دور شدید، بدانید چیزی هست که باید تغییر کند و هیچ چیز تغییر نمی کند مگر این که ما خودمان بخواهیم چنین تغییری ایجاد شود. پس تا دیر نشده است، برای خانواده خود کاری کنید؛ برای این که نعمت با هم بودن را از دست ندهید.»

منبع : سیمرغ


  
خانه و خانواده | پشت او بایستید، مثل یک مرد هر زن خوبی، نیک به این نکته واقف است که چطور باید در مواقع سخت کنار شوهرش باشد. این مواقع سخت شامل همان لحظه هایی می شود که روزگار با یک لگد جانانه آنها را به بدترین قسمت ممکن زندگی پرتاب می کند.
 

مثلا وقتی که چک های همسر شما به بانک می رود، آن هم درست در شرایطی که ریالی پول در حساب او نیست. یا وقتی که رئیسش بدون هیچ دلیل موجهی او را به شدت مورد مواخذه قرار داده آن هم فقط به این دلیل که روی مود خوبی نبوده است. در این میان نکته هایی وجود دارد که شاید شما از آنها آگاه نباشید. همین نداشتن آگاهی بعضی اوقات سبب می شود شما در مواقع ناراحتی همسرتان رفتاری از خود نشان دهید که اوضاع را چه بسا بدتر هم بکند. در واقع دانستن اینکه در روزهای بد زندگی همسرتان، شما چه رفتاری باید داشته باشید بسیار ضروری تر از رفتار شما در روزهای خوش زندگی شوهرتان است.

تحقیقات نشان داده است که اگر همسر شما روزهای بدی را به لحاظ کاری و یا چیزی شبیه آن سپری می کند، بیشترین چیزی که شما می توانید انجام بدهید، حمایت از اوست. شما باید پشت همسرتان بایستید و حداقل در خانه موقعیتی را فراهم کنید که فاقد هرگونه استرسی باشد. از طرف دیگر در مواقع خوشحالی او هم می توانید بعضی از مسائلی را که در شرایط عادی نمی توانید راجع به آنها صحبت کنید، بیان کنید. به این ترتیب است که شما می توانید روابط زناشویی خود را محکم کنید.


کنجکاو باشید
این کنجکاوی به معنای کنترل کردن شوهرتان نیست. پس لطفا اشتباه نکنید. از همسرتان راجع به چیزهایی سوال کنید که برای او جذاب هستند. البته این سوال ها اصلا نباید منفی باشند. بلکه باید نشان بدهید آنچه که برای شوهر شما قابل اهمیت است به همان اندازه برای شما هم اهمیت دارد. شما می خواهید در تجربه کردن اتفاقاتی که برای او جالب توجه هست به همسرتان بپیوندید. بنابراین او احساس می کند شما همیشه و همه جا کنارش هستید حتی اگر حضور فیزیکی هم نداشته باشید اما او این احساس را خواهد داشت. کنجکاوی مثبت شما نسبت به علایق همسرتان (حتی اگر این مقوله فوتبال باشد که خانم ها خیلی توجهی به آن ندارند) باعث می شود که او خیلی راحت تر به شما اعتماد کند و همه چیز را برایتان بازگو نماید. این حس شما را بیش از پیش به همسرتان نزدیک می کند. چون او می داند علایقش همان قدر که برای خودش اهمیت دارند، برای شما هم مهم هستند.

از خود اشتیاق نشان بدهید
اگر همسرتان موفق شده یک ارتقاء شغلی را به دست بیاورد یا اگر معامله ای را که مدت ها برایش تلاش کرده به سرانجام رسانده، باید بدانید که شما مجبور هستید – تاکید می کنیم – مجبور هستید شوق و شور مضاعفی از خود بروز بدهید. وقتی که او به خانه می آید و این خبر خوش را به شما می دهد، اگر آب دستتان است زمین بگذارید و هرکار دیگری را فراموش کنید. فقط یک کار است که شما باید انجام بدهید. به همسرتان بگویید که چقدر برای او بابت موفقیتی که به دست آورده است خوشحال هستید.

فراموش نکنید که شما باید خوشحالی خود را به شوهرتان نشان بدهید. حتی بیشتر از آن حدی که واقعا خوشحال هستید. اگر لازم شد حتی از فرط خوشحالی یک جیغ کوتاه هم بکشید. حالا می توانید غرور و فخر او را بابت اینکه شما تا این حد از خوشحالی اش خوشحال شده اید ببینید.

باور کنید همسر شما در چنین موقعیتی بیشتر از اینکه بابت آنچه به دست آورده خوشحال باشد به خاطر اینکه شما را اینچنین شریک شادی خود دیده خوشحال است. یادتان نرود که اگر دستاورد همسر شما یک ارتقای شغلی است، پس باید خودتان را آماده کنید برای ساعت های بیشتری که او قرار است صرف کارش کند. حتی اگر این موضوع کمی شما را به فکر فرو برده و نگرانتان کرده، لطفا هرگز در آن لحظه چنین چیزی را بروز ندهید و هر دلواپسی را پیش خودتان نگه دارید. به هیچ وجه توی ذوق شوهرتان نزنید. فعلا فقط وقت خوشحالی است. بگذارید شوهرتان با چنین خوشحالی که شما از خود نشان می دهید، احساس یکی بودن کند، یکی بودن با شما و این یعنی مقدمه ساختن یک رابطه فوق العاده محکم و ارزشمند.

او را تصدیق کنید
همسرتان بابت پیروزی تیم فوتبال محبوبش بسیار خوشحال است و صدای خنده اش همه فضای خانه را پر کرده. حتی اگر فوتبال برای شما مقوله جالبی نیست، اما لطفا خوشی او را خراب نکنید. برعکس این خوشحالی را تایید کنید. چطور؟ اصلا کار سختی نیست. اتفاقی که تا این حد موجب مسرت همسرتا ن شده را همانقدر که برای او جدی است مهم جلوه دهید و در این خوشحالی همراهی اش کنید. به او بگویید که اگر تیم مورد علاقه اش شکست می خورد، چقدر متاسف می شدید و حالا که برنده شده است تا چه اندازه خوشحال هستید. وقتی که شما دقیقا همان چیزی را تایید می کنید که همسرتان می خواهد در واقع حس همذات پنداری خود را با او نشان داده اید و در ضمن ثابت کرده اید که حداقل به اندازه ای که نیاز باشد از مقوله ای که برایش اهمیت دارد، اطلاعات کافی دارید. این حرکت شما برای ساختن روابطی نزدیک بسیار مهم است حتی اگر پیش خودتان فکر می کنید که علایق او بیشتر مناسب یک نوجوان است تا یک مرد بالغ متاهل. اگر همانطور باشید که او دوست دارد، اگر به علایقش احترام بگذارید و خودتان را در غم و شادی هایش دخیل کنید، در واقع به او احترام گذاشته اید نه اینکه باج داده باشید. پس لطفا احترام گذاشتن را با باج دادن اشتباه نکنید. مطمئن باشید این موضوع شما دو نفر را بیشتر به هم نزدیک می کند.

به او توجه کنید
یک نکته مهم درباره زبان بدن شما وجود دارد. چیزی که می تواند در ایجاد روابط محکم با همسرتان بسیار کارساز باشد. وقتی شما هیچ عکس العمل فیزیکی از خود بروز نمی دهید، ممکن است این ذهنیت را برای همسرتان یا حتی فرزندانتان ایجاد کند که شما یک انسان بی تفاوت هستید. بنابراین گاهی واقعا نیاز است همراه کلمات حمایت کننده از چهره و حرکات دستانتان نیز برای جدیت بخشیدن به ماجرا استفاده کنید. وقتی همسرتان مشغول تعریف کردن یک ماجرای جالب (از دید خودش) برای شماست. اگر خودتان را سرگرم ناخن گرفتن کنید، یا حین حرف های او از پنجره به بیرون زل بزنید تا سرتان را به گردگیری گرم کنید، حتی اگر گوشتان هم به حرف های او باشد، اما عملا با رفتار و زبان بدنتان بی علاقگی خود را نشان داده اید. به جای آن، در چشم های او نگاه کنید. لبخند بزنید و نزدیک او بنشینید و با تکان دادن سر، حرف هایش را تایید کنید. به این ترتیب احترامی را که برایش قائل هستید، به او نشان می دهید و این مساله سبب می شود که همسرتان همچنان به گفتن ادامه دهد. با این وصف شک نکنید که او با این طرز برخورد همیشه حرف هایش را به شما می زند، چون مطمئن است تنها کسی که با علاقه و حوصله کامل به حرف هایش گوش می کند، شما هستید. این وسط هرگز حرف نگفته ای هم باقی نمی ماند. در این شرایط همسرتان اینقدر با شما حس یکی بودن خواهد داشت که تصمیم بگیرد همه حرف های خوب و بدش را فقط به شما بگوید نه هیچ کس دیگری.

منبع:1doost.com

 


  

خانمها چه حسی به مردان کچل دارند؟

خانه و خانواده | خانمها چه حسی به مردان کچل دارند؟ مردانی که مجبورند با کچل شدن تدریجی خودشان کنار بیایند، خیلی نگران این هستند که در نظر جنس مخالفشان چه اتفاقی برای ظاهر آنها می افتد. نمی توان نظر همه زنان را یکسان تلقی کرد اما شاید اگر نظر اکثریت خانم ها را بدانید کمی تعجب کنید.
 

قبل از هر چیز باید بگوییم که همانطور که مردان ظاهربین در دنیا وجود دارند، زنان ظاهربین هم هستند. مطمئناً اصلاً دوست ندارید با چنین زن هایی باشید پس چه اهمیتی دارد که چه فکری می کنند؟

اگر واقعگرایانه به این مسئله نگاه کنیم، اکثریت زنان درست مثل مردان اولویت های خاصی برای خود دارند. ممکن است لزوماً وسواسی یا سخت گیر نباشند اما از نظر ظاهری به دسته ای از مردان تمایل بیشتری دارند—مثلاً مردان قدبلند با پوست و مو تیره، مردان پرمو با ظاهر ورزشکاری، مردان متفکر و باهوش و دسته های مختلف دیگر. هیچ اشکالی ندارد. مردها هم همینطور هستند. بعضی از مردها زن های قدبلند دوست دارند بعضی قدکوتاه. بعضی از مردها عاشق زن های آرام هستند و بعضی زن ها پر شر و شور را ترجیح می دهند. متوجه منظورمان می شوید؟ فرای همه اینها، اجازه بدهید در مورد نظر خانم ها درباره مردهای بی مو و کم مو توضیح دهیم.

زن ها مردهای بی مو را دوست دارند. اما می خواهید بدانید که با نگاه کردن به مردهای بی مو چه فکری می کنند؟ برای آنها مهم اعتماد به نفس شماست. نگاه می کنند ببینند آیا هیکل خوبی دارید یا نه، به مدل لباس پوشیدنتان نگاه می کنند و بوی تنتان. همه اینها برای آنها مهم است.

مردهای بی مویی که بقیه این ویژگی هایشان مطابق میل خانم مورد نظرشان باشد، هیچ جای نگرانی ندارند.

صادقانه بگوییم، هیکل مردها قدرت زیادی برای جلب نظر خانم ها دارد، حتی بیشتر از موهای روی سرشان. مردهای بی مو بسیار جذاب زیادی وجود دارند که زن ها عاشقشان هستند. بااینکه جذابیت ظاهری برای تاثیر اولیه روی آدم ها نقش مهمی دارد اما مهمترین چیز و جذاب ترین چیز برای یک مرد داشتن اعتماد به نفس، ظاهری خوب و مرتب و رفتار مناسب است. اینها جذاب ترین ویژگی های روی زمین هستند. مردی که بداند چه ویژگی های خوبی دارد و از آنها استفاده کند، همین.

اما کچل بودن همیشه هم جذاب نیست. مردهای کچل زیادی را می بینید که موهای یک طرف را به سمت دیگر سرشان شانه می زنند که واقعاً مسخره به نظر می رسد. به همین خاطر است که کمی رسیدگی می تواند حتی بدون داشتن مو تغییر شگرفی در جذابیت شما ایجاد کند.

مردان کچل می توانند موهای باقیمانده خود را خیلی کوتاه بتراشند یا از سبک ها و مدل های جذاب و جدید دیگر استفاده کنند که همه آنها به بهبود ظاهرشان کمک می کند. می توانید از آرایشگرتان بخواهید در این زمینه کمکتان کند.

زنان زیادی هستند که اهمیتی به موهای طرفشان نمی دهند. پس سعی کنید وقت بیشتری را صرف ورزش کردن، رسیدگی به وضعیت لباس پوشیدنتان کنید و از آرایشگرتان هم مشاوره بگیرید و موهای باقیمانده سرتان را به بهترین نحو کوتاه کنید تا به نظر خانم ها با وجود کچل بودن جذاب برسید.


  منبع : مردمان

  
<      1   2   3   4   5   >>   >