سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت که برق طمعها بر آن تافت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات
تبادل لینک خودکار - افزایش رتبه و بازدید در گوگل.
بازدید امروز :24
بازدید دیروز :6
کل بازدید :235722
تعداد کل یاداشته ها : 308
103/2/25
9:37 ص
نمی دونی چی بپزی؟ از سایت ما بازدید کن!!

نجات زن دیوانه
در روایات آمده است که : در زمان خلافت عمر بن خطاب مردى با زن دیوانه اى زنا کرد، گواهان عادل بر این مطلب گواهى دادند، عمر دستور داد تا به آن زن ، حدّ بزنند، ماءمورین ، آن زن را مى بردند تا حدّ (صد تازیانه ) را بر او جارى کنند.على (علیه السلام ) در مسیر، او را دید و فرمود:زن دیوانه از فلان قبیله چه کرده بود که او را مى بردند؟
شخصى به على (علیه السلام ) گفت :مردى با این زن زنا کرده و فرار نموده است و گواهان عادل گواهى بر این کار داده اند، عمر دستور جارى ساختن حدّ (تازیانه ) بر این زن داده است .على (علیه السلام ) فرمود:این زن را به نزد عمر رد کنید و به عمر بگویید: آیا نمى دانى که این زن دیوانه از فلان طایفه است و پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:رُفِعَ الْقَلَمُ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتّى یُفِیقُ؛ قلم تکلیف از دیوانه برداشته شده تا خوب شود.این زن عقل خود را از دست داده است ، پس مجازات ندارد. آن زن را نزد عمر برگرداندند وگفتار على (علیه السلام ) را به عمر رساندند عمر گفت :خدا در کار على (علیه السلام ) گشایش دهد، نزدیک بود با جارى ساختن حد بر این زن ، هلاک گردم ، سپس زن را آزاد کرد و گفت :لَوْلا عَلِىُّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ اگر على (علیه السلام ( نبود، عمر هلاک مى شد.

نجات زن حامله :


زن حامله اى را نزد عمر بن خطاب آوردند که زنا کرده بود، عمر دستور داد تا او را سنگسار کنند، على (علیه السلام ) فرمود: فرضا تو بر این زن - بخاطر گناهش تسلّط داشته باشى ، ولى چه تسلّطى بر کودک او در رحمش دارى ؟ با اینکه خداوند در قرآن مى فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى ... ) هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد.عمر گفت :لا عِشْتُ لِمُعْضَلَةٍ لایَکُونُ لَها اَبُوالْحَسَنِ؛ در هیچ کار دشوارى زنده نباشم که ابوالحسن (علیه السلام ) در آنجا نباشد.سپس عمر گفت :با این زن چگونه رفتار کنم ؟.على (علیه السلام ) فرمود:او را نگهدار که بچه اش متولّد شود و پس از آن اگر سرپرستى براى بچّه اش یافت ، آنگاه حدّ الهى را بر او جارى کن .عمر با دریافت این دستور، شادمان شد و طبق آن رفتار کرد


 


3- زنى که فرزند خویش را انکار مى کرد



او که جوانى نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه هاى مدینه گردش مى کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا مى نالید: اى عادل ترین عادلان !میان من و مادرم حکم کن .
عمر به وى رسید و گفت : اى جوان ! چرا به مادرت نفرین مى کنى ؟!
جوان : مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص ‍ دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نیستى !
عمر رو به زن کرد و گفت : این پسر چه مى گوید؟
زن : اى خلیفه ! سوگند به خدایى که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده اى او را نمى بیند، و سوگند به محمد صلى الله علیه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمى دانم از کدام قبیله و طایفه است ، قسم به خدا! او مى خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه اى هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام .
عمر: بر این مطلب که مى گویى شاهد دارى ؟
زن : آرى ، و چهل نفر از برادران عشیره اى خود را جهت شهادت حاضر ساخت .
گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته ، مى خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادترى بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء (8) جارى کنم .
ماموران جوان را به طرف زندان مى بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: اى پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهى کن . و ماجراى خود را براى آن حضرت شرح داد.
امیرالمومنین علیه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت : من که دستور داده بودم جوان را زندانى کنید چرا او را بازگرداندید؟!
ماموران گفتند: اى خلیفه ! على بن ابیطالب به ما چنین فرمانى را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته اى : هرگز از دستورات على علیه السلام سرپیچى مکنید.
در این هنگام على علیه السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه مى گویى ؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت .
على علیه السلام به عمر رو کرد و فرمود: آیا اذن مى دهى بین ایشان داورى کنم ؟
عمر: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: على بن ابیطالب از همه شما داناترست .
امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: آیا براى اثبات ادعاى خود گواه دارى ؟
زن : آرى ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهى دادند.
على علیه السلام : اکنون چنان بین آنان داورى کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتى که حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است ، سپس به زن فرمود:
آیا ولى و سرپرستى دارى ؟
زن : آرى ، این شهود همه برادران و اولیاى من هستند.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است ؟
همگى گفتند: آرى .
و آنگاه فرمود: گواه مى گیرم خدا را و تمام مسلمانانى را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را براى این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم ، اى قنبر! برخیز درهمها را بیاور. قنبر درهمها را آورد، على علیه السلام آنها را در دست جوان ریخت و به وى فرمود: این درهمها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد( یعنى غسل کرده باشى ).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت : برخیز!
در این موقع زن فریاد برآورد: آتش ! آتش ! اى پسر عم رسول خدا! مى خواهى مرا به عقد فرزندم در آورى ! به خدا سوگند او پسر من است ! و آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد: برادرانم مرا به مردى فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهمرسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم ، به خدا سوگند او پسر من است . و دست فرزند را گرفت و روانه گردید.
در این هنگام عمر فریاد برآورد: اگر على نبود عمر هلاک مى شد.


  
  

امام حسن علیه السلام :
از آن حضرت سؤال شد : مروت(جوانمردی) چیست؟ فرمود : حفظ دین ، عزت نفس ، نرم‌خویی ، احسان ، پرداخت حقوق دیگران و اظهار دوستی نسبت به مردم .
 


تحف العقول ، ص 227

 



  
  

در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است که روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه"ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه"و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" (هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست . بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من که دراثر گناه،بر خویشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53
امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا اله"(پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین
سوره هود آیه 118

و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.‏


  
<   <<   6   7